امروز شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دسته بندی سایت
محبوب ترین ها
پرفروش ترین ها
برچسب های مهم
آمار بازدید سایت
پیوند ها
مي توان گفت وي در جهت حل مشكلات بيماران از استراتژي و محرك هايي استفاده مي كرد كه در زمان او كاملاً جديد بود
برخی از تفاوت های مهم هيپنوتيزم اريكسونی، با اشكال ديگر هيپنوتراپی عبارتند از:
1.عدم ضرورت آوردن اطلاعات ناخودآگاه به خودآگاه فرد
2.استفاده از هرآنچه كه مراجع با خود به جلسه درمان می آورد،حتی مقاومت او برای هيپنوتيزم شدن و درمان
3.استفاده از تلقينات غير مستقيم به جای تلقينات مستقيم
4.تاكيد بر روشهای تلقينی كه بر زمينه و موقعيت ايجاد هيپنوتيزم تكيه دارند.
از آنجا که موتور رفتاری همه ما ضمیر ناخود آگاه است، ضمیر ناخود آگاه پس از دریافت اطلاعات از محیط یا کسب تجربه، رفتاری را در فرد بنیان می گذارد. گاه این رفتار موجب ناراحتی شخص را فراهم می کند و رفتار مورد نظر تبدیل به یک رفتار نامطلوب می شود.
در هیپنوتیزم اریکسونی اعتقاد بر آن است که ضمیر ناخود آگاه را در وضعی قرار دهیم تا خود به یکباره بر رفتار نامطلوب گذشته، خط بطلان بکشد و رفتار جدید و مطلوبی را جایگزین آن کند و تنها در این صورت است که رفتار جدید در یك فرد به صورت پایدار باقی می ماند. از این رو هیپنوتیزم اریكسونی جزو "درمانهای استراتژیك" یعنی درمانهایی است كه به تغییر ناگهانی مراجع بر اساس دریافت درمانگر از وضعیت او می اندیشد.
اریکسون اعتقاد دارد که ذهن ناهشیار همواره در حال شنیدن است و بنابراین تلقین ها چه در حالت خلسه و چه در حالت طبیعی اثر خود را بر روی ناهشیار می گذارد. بیمار ممکن است به مطالب تلقین شده کاملا آگاه باشد یا برعکس کاملا از وجود آن ها بی خبر باشد. او می خواست بداند که آیا بیمار در حین درمان به تلقین های غیرمستقیم پاسخ می دهد و ممکن است ناهشیار در فرایند درمان حضور داشته باشد. بدین ترتیب اریکسون به جای این که به بیمار بگوید الان در حال به خلسه رفتن هستی، می گوید الان می توانی یاد بگیری چگونه با آرامش کامل به حالت خلسه بروی. با این کار به آزمودنی خود فرصت می دهد تلقین هایی را بپذیرند که با آن ها راحت تر هستند و انجام هیپنوتیزم با آرامش کامل و در طول مکالمه انجام می شود. به همین علت است که به کار اریکسون هیپنوتیزم پوشیده می گویند. همچنین اریکسون در هیپنوتیزم خود از واژه های ملایم و غیرمستقیم استفاده می کرد. مثلا به جای این که بگوید تو سیگاری نیستی می گفت تو می توانی دیگر سیگار نکشی.
دکتر " میلتون اریکسون " در دنیا عمدتا به عنوان درمانگر ارشد هیپنوز طبی شناخته شده است. نوشته های او در هیپنوتیزم راجع به روشهای ایجاد خلسه، فعالیتهای آزمایشی در زمینه بررسی احتمال و محدودیت تجارب هیپنوتیک، و تحقیق روی ماهیت روابط بین هیپنوتراپ و سوژه حائز اهمیت است. نکته ای که کمتر شناخته شده است آنکه دکتر اریکسون، تجربه ای خاص در روانکاوی دارد. هر چند که همه او را یک هیپنوتراپیست مجرب می دانند ولی مایه تعجب است اگر بدانید او خود را در مرکز تلفن آمریکا، به عنوان مشاور خانواده و روانکاو معرفی نموده است. از بسياری جهات ديدگاه اريكسونی نسبت به هيپنوتراپی، نمايانگر شكست واقعی روش سنتی هيپنوتيزم است. اين مدل به آرامی و در طی سالها شكل گرفت و پس از مرگ "ميلتون اريكسون" بود كه به صورت سيستماتيك،كتبا ثبت شد.
اریکسون همیشه بر این نکته تأکید میکرد که متخصص درمان، با افکار سر و کار دارد نه با واژگان. وقتی هنگام هیپنوتیزم درمانی با سوژه صحبت میکنید، در واقع منبع اطلاعات او را مورد خطاب قرار میدهید. واژگان مورد استفاده او را تغییر میدهید تا او را به سوی منبعی دیگر راهنمایی کنید. منظور از واکنش درمانی، دسترسی به منبعی جدید است. سوژه همچنان سوژه است، زیرا نمیداند چگونه از منبعهای گوناگون به شکلی ماهرانه استفاده کند. اریکسون معتقد بود این منبعها سطوح فوقالعاده فرآیند ارتباطی هستند. برقراری ارتباط رده بالا، یعنی ایجاد ارتباط (در سطحی بالاتر یا ثانوی) با موضوع ارتباط (در سطحی عادی یا اولیه). ارتباط در ردههای بالا معمولاً نیمه هشیارانه انجام میشود. شما همیشه با این سطح از ارتباط سر و کار دارید، چون مفهوم سطح اولیه ارتباط را تعیین میکنند. ریشه مسائل روانی در آن است که آگاهی انسان به یکی از سطحهای اولیه محدود میشود.
اریکسون با استفاده از رویکردهای غیرمستقیم هیپنوتیزم درمانی با ساختار سطوح رده بالای ذهن، سر و کار داشت و به سطح اولیه تجربه آگاهانه نمیپرداخت. بیماران معمولاً نمیدانند متخصص درمان چه کاری انجام میدهد، زیرا سطح اولیه آگاهی و هشیاری آنها را محدود میکند. سطوح رده بالا نیمکره راست را به فعالیت وا میدارند. به این ترتیب، شکل عجیبی از زندگی را تجربه می کنیم که خاصیت درمانی نیز دارد. پس ضروری است که دانش خود را در مورد نیمکره راست بیشتر کنیم تا به آن چه در گذشته، عرفان، هنر و سبکهای معنوی درمان نامیده میشد، پی ببریم.
برای بررسی مفصل این موضوع به کتاب دیگر مؤلف این كتاب با عنوان درمان روح مراجعه کنید. طبق اظهارات اریکسون فراگیری هشیار باید با فراگیری نیمه هشیار ادغام شود. وقتی به سطح خلسه هیپنوتیزم برسید میتوانید تضاد، ترس بیمار گونه و یا اضطراب را برطرف کنید. اگر در حالت بیداری کاری انجام ندهید، سوژه همچنان اضطراب و ترس بیمار گونه را حس خواهد کرد. اریکسون فکر میکرد هنگام درمان سوژه باید روشهای موجود را با شخصیت و مسائل او وفق دهیم.
او الگویی سه مرحلهای پیشنهاد کرد:
1.چگونه میتوان مکانیسم ذهنی و فرآیندهایی که افکار را در ذهن سوژه تداعی میکنند به شکلی استفاده کنیم که روش القایی هیپنوتیزم منحصر به فرد برای آن سوژه ایجاد شود؟
2.چگونه میتوان مکانیسم و سایر فرآیندهای ذهنی سوژه را طوری به کار گرفت که تمام پدیدههای هیپنوتیزمی را راحت تجربه کند؟
3. حالا از آموزشهای هیپنوتیزمی استفاده میکنیم تا به سوژه کمک کنیم برای مسائل خود راه حلی مناسب و منحصر به فرد پیدا کند.
به عنوان مثال، وقتی سوژه را در خواب مصنوعی فرو میبریم، اگر به او مقاله یا کتاب بدهیم و زمانی که میخواهد آن را بگیرد حواس او را پرت کنیم، جمود خلسهای در وی ایجاد میشود. بازوی سوژه در حالت جمود خلسهای مدتی بیحرکت میماند، گویی هنوز منتظر است تا کتاب را به او بدهیم. در چنین لحظهای که دست و بازوی سوژه معلق و ذهن او نیز بلاتکلیف و باز است. در چنین لحظهای متخصص درمان می تواند این خلاء را با تلقین مناسب پر کند. در چنین لحظهای سوژه از خود میپرسد: او از من میخواهد چه کار کنم؟ و آماده است که هر آن چه به او میگوییم اجرا کند. خواب مصنوعی صرفاً با تکرار و تمرین حاصل نمیشود. بلکه باید توان سوژه را برای پذیرش و واکنش به افکار نیز تسهیل کرد.
اریکسون رویکرد خود را نسبت به جمود خلسهای طوری طراحی میکند که توجه سوژه جلب و معطوف شود و آمادگی پذیرش تلقینهای بیشتر را داشته باشد. بنابراین، جمود خلسهای برای ایجاد حالت خلسه و ارزیابی استعداد پذیرش سوژه روشی مطلوب است. سایر پدیدههای هیپنوتیزمی را میتوان بر پایه آن بنا کرد.
وقتی توجه سوژه به محرکهای متعادل عضلانی که در جمود خلسهای وجود دارند معطوف میشود، سوژه از سایر حسهای بدن غافل میشود، تا حدی بیحس و بیهوش شده و درد را حس نمیکند. این تداعی ذهنی در سطحی هشیار پدید میآید و اطلاعاتی نیز در اختیار ذهن نیمه هشیار قرار میدهد، طوری که میتواند واکنش رفتاری مناسبی بروز دهد.
آموزش ها و روشهای دکتر "میلتون اریکسون" بطورگسترده ای توسط جان گریندر(John Grinder) و ریچارد باندلر (Richard Bandler) ترویج شد. این دو، شیوه ای بنام برنامه ریزی نرولینگوستیک (NLP) ابداع نمودند که دربرگیرنده بسیاری ازشیوه های کاری اریکسون است.
در مجموع روش هيپنوتراپی "ميلتون اريكسون" در عين كاربردی بودن، بسيار پيچيده بوده و استفاده از آن نيازمند آموزش در دوره های ويژه ای است. برای آگاهی از ليست مراكز و كارگاه های آموزشی آن بايد با موسسه "ميلتون اريكسون" در فونيكس و آريزونای آمريكا تماس حاصل نمائيد.
چند مورد ازكاربردهای هیپنوتیزم اریكسونی در مشاوره ودرمان:
1.ترك اعتیاد به مواد مخدر
2. لاغر شدن و بدست آوردن تناسب اندام 3.كسب آرامش و بازیافت خواب
4.تقویت دروس و تحصیل
5. از بین بردن استرسها و اضطرابها
6. موفقیت در ارتباطات عاطفی و خانوادگی
7. تقویت نیروهای فكری و ذهنی
8. باز يابی نشاط و امید
9.موفقیت در كار
10. جایگزینی خاطرات نامطلوب
11.از بین بردن ترسها 12.رفع بعضی از سردرد ها چنانچه ریشه فیزیولوژیكی و پاتولوژیكی نداشته باشد
13.درمان اختلالا ت جنسی
14.تقویت شتابها و كیفیات ورزشی
15.زایمان بدون درد
16.دندانپزشكی بدون درد
17.برطرف كردن یبوست ها و درمان شب ادراری
مختصری درباره ی زندگی آقای میلتون اریکسون
ميلتون اريكسون بنيانگذار تراپي استراتژيك و برنامه ريزي ذهني مي باشد كه سيستم روان درماني او را هيپنوتيزم اريكسوني مي نامند. مي توان گفت وي در جهت حل مشكلات بيماران از استراتژي و محرك هايي استفاده مي كرد كه در زمان او كاملاً جديد بود. وي به آن ترتيبي كه مايل بود، بيماري را تحت كنترل خود مي گرفت و به درمان آن مي پرداخت. اريكسون (نابغه برنامه ريزي هاي ذهني)، در يك خانواده پرجمعيت به دنيا آمد. پدرش مزرعه دار بود و به كشاورزي و دامپروري اشتغال داشت. وي از كودكي سعي مي كرد در مواجهه با مشكلات مختلف به گونه اي ديگر به آنها بنگرد، به طوريكه هميشه از ابعاد مختلف به خصوص از طريق مقاومتي كه در سوژه ايجاد مي گشت با آن برخورد مي نمود كه به اين پديده فكر معكوس مي گويند.
وي در طول زندگي اش حتي در زمان كودكي كارهاي خارق العاده اي از خود نشان داد، طوريكه حتي برادرها و خواهرهاي بزرگترش نيز از او به عنوان يك نابغه ذهني ياد مي كردند. در سن 18 سالگي بيماري (ام اس) وجود او را در برگرفت و باعث زمين گير شدنش شد. اما اريكسون كه همزمان صاحب يك خواهر شده بود، با پيروي (مدل برداري) از اين نوزاد توانست سلامتي و توانايي جسماني اش را به راحتي و در كمتر از يك سال دوباره باز يابد. پس از آن به رشته پزشكي روي آورد و در اين رشته، دكتراي خود را گرفت و بعلت علاقمندي به سيستم رواني، در روان درماني و حتي نورولوژي نيز به درجه ي دكترا رسيد. وي در اوايل زندگي اش و پس از تحصيلاتش به شهرهاي مختلفي سفر كرد و در سمت هاي گوناگوني، در تيمارستان ها و بيمارستان هاي عصبي فعاليت كرد و سرانجام به فنيكس، محل تولد خود بازگشت و مشغول به درمان، تنها از طريق استراتژي و برنامه ريزي اي كه از ابداعات خود وي بود شد. موفقيت او چنان چشمگير بود كه از همه نقاط امريكا به سراغش مي آمدند و كساني كه نتوانسته بودند هيچ درمانگر خوبي را بيابند و از همه جا نااميد گشته بودند، با مراجعه به وي، به نتيجه دلخواه خود و به يك درمان واقعي مي رسيدند. او عليرغم ثروت قابل توجه اش، در منزلي ساده در فنيكس زندگي مي كرد و محل كارش همواره در منزل خودش قرار داشت، مخصوصاً كه سعي مي كرد بيمارانش با نوع زندگي وي كه در خانواده اي متوسط بود آشنا شوند. خانواده اي كه در آن، اعضاء خانواده نسبت به هم احترام خاصي داشتند و هر شخص مسئوليت خاص خود را به عهده داشت. براي ميلتون اريكسون مهم بود افرادي كه به وي مراجعه مي كنند، شاهد اين ارتباط باشند. هرچند كه بيماري (ام اس) در سن60 سالگي ديگربار به سراغش آمده بود و مانع نوشتن وي مي شد، خودش نيز زياد مايل به نوشتن نبود. با اين همه، شاگردانش گفته ها و سمينارهايش را روي كاغذ مي آوردند و بنابراين صدها مقاله از خود بر جاي گذاشت.
از شاگردان وي مي توان به جي هالي و گريگوري بتسون اشاره كرد. علاوه بر درمان هاي استراتژيكي كه از طريق او به دنياي درمان اختلالات رواني وارد شده بود، متافور نيز كه قسمت ديگري از بخش هاي درماني اختلالات ذهني است توسط وي شكل گرفت. براي وي ايجاد يك متافور در هر لحظه و هر موقعيتي امكان پذير بود و بدين ترتيب توسط متافور كه نوعي درمان از طريق ايجاد داستاني غيرواقعي و حتي يك تشابه ساخته شده بود، تأثيرات بسيار زيادي بر روي مشكل فرد مي گذاشت.
متافور را به دو گونه مورد استفاده قرار مي دهند كه در استفاده از آن بايد بسيار دقيق عمل كرد تا سوژه بتواند از طريق متافور راه حل مشكلش را باز يابد. چرا كه به صورت ظاهري و شايد سطحي ما نتوانيم در سوژه بيداري اي ذهني ايجاد نمایيم. حال آنكه از طريق متافور مي توانيم در ضمير ناخودآگاه وي مدلي مشخص از سوژه و مشكلش نمايان كنيم كه باز از طريق همين متافور مي توان راه حل مشكل را مشخص كرده و در جهت استفاده از اين راه حل قدم برداريم.
برچسب های مهم